سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 21835
کل یادداشتها ها : 20
خبر مایه


  1. تفاوت عرفان عملی با اخلاق و عرفان نظری

    علم اخلاق[1] به اصلاح رفتار و اخلاق انسان می پردازد ، به بیان دیگر اخلاق با بیان تک تک صفات ناپسند و زشت و راه رهایی از آنها درصدد است تا انسان را از صفات ناپسند برهاند و از سوی دیگر با بیان صفات نیک و روش اتصاف به آن صفات طریق کسب صفات پسندیده را پیش پای انسان بگذارد؛ اما پس از اکتساب رفتار و صفات پسندیده و ترک رفتار و صفات ناپسند برنامه ای که به ما رشد بیشتر می دهد و ما را به خدا نزدیک تر می کند در عرفان عملی ارائه می شود، بر اساس این برنامه لازم است از توجه به این کمالات به دست آمده و سرخوشی ناشی از آن صرف نظر کرد و دائم خود را در محضر خداوند یافت و با کنترل فکر و در مرحله بعد کنترل دل و تبعیت کامل از خواست خداوند به مرحله تسلیم محض در برابر اراده خداوند که از آن به فنای فی الله تعبیر می شود دست یافت، مراحل دیگری در عرفان عملی مطرح است که در جای خود مورد بحث قرار گرفته است.[2]

     

    تفاوت عرفان عملی با عرفان نظری هم در این است که در عرفان نظری شخصی که مسیر عرفان عملی را طی کرده و اصطلاحا به حق واصل گشته است قادر به مشاهده حقایقی الاهی می شود و با سیر در افعال ، صفات و اسماء الاهی معرفت خود را که پیشتر از طریق عقل به دست آورده بود با استفاده از شناخت قلبی[3] کامل و یقینی می کند.

    تفاوت فلسفه و عرفان نظری: در این جا باید گفت آن چه را (از ذات و صفات و افعال الاهی) که یک فیلسوف از طریق تعلم و تفکر و با کمک عقل و استدلالهای عقلانی به آن می رسد، یک عارف از طریق مشاهده و با کمک قلب در می یابد و به بیانی دیگر با قلب این حقایق معنوی را می بیند[4]

  2.   اهمیت و جایگاه عرفان عملی:

    با توجه به این که شناخت عرفانی نسبت به شناخت عقلی عمیقتر و یقینی تر است و ارزش معرفت به یقینی بودن آن است طبیعی است که عرفان عملی در حوزه شناخت خداوند ارزش و جایگاه بسیار بالایی خواهد داشت، و اگر کسی این حقایق را با قلب خود مشاهده کرد به اطمینان قلبی می رسد و دیگر براحتی گرفتار شک و تردید و تزلزل نمی شود.

    توضیح آن که شناختهای ما یا حصولی است یا حضوری؛

    شناختهای حصولی مانند این که ما می دانیم فلان رشته تحصیلی 140 واحد اجباری دارد یا فلان شخص نماینده شورای شهر است که در این شناختها امکان خطا وجود دارد زیرا ممکن است منبعی که بر اساس آن فکر می کردیم تعداد واحدهای رشته ای 140 واحد است در تجدید نظر تغییر کرده باشد و آخرین ویرایش آن تعداد واحد ها را مثلا 136 واحد اعلام کرده باشد و یا در خصوص عضویت فردی در شورای شهر کسی که این مطلب را گفته به دلیل تشابه اسمی دچار اشتباه شده و آن فرد عضو شورای شهر نیست.

    شناختهای حضوری هم ، مانند این که ما به وجود خودمان علم داریم، یا در لحظه ای که شاد هستیم یا اضطراب داریم به شادی یا اضطرابمان در همان لحظه علم داریم که این نوع علم خطاناپذیر است و ما هیچگاه به اشتباه فکر نمی کنیم شاد هستیم یا به اشتباه فکر نمی کنیم وجود داریم یا اضطراب داریم دلیل این خطاناپذیری این است که شناخت نوع دوم شناخت حضوری است یعنی چیزی که نسبت به آن شناخت داریم درنزد ما حاضر است (وجود خودمان، شادیمان در لحظه شادی، اضطرابمان در لحظه ای که اضطراب داریم) و لذا مانند شناخت حصولی نیست که آن چه به آن شناخت داریم در نزد ما  حاضر نباشد و واسطه های شناخت باعث خطای شناختی شده باشد.

    در عرفان عملی هم هنگامی که سخن از شناخت و معرفت خدا و صفات او یا مشاهده خداوند می شود منظور شناختی از نوع علم حضوری است که به همین دلیل خطا ناپذیر است و یقینی تر از شناختهای متعارف است.

    اگر بخواهیم تاییدی برای این مطلب در قرآن بیابیم داستان زنده شدن مردگان توسط خداوند که به درخواست حضرت ابراهیم انجام شد می تواند موید این مطلب باشد.

    به نظر می رسد حضرت ابراهیم با وجود شناخت و ایمان نسبت به خداوند و معاد، برای این که به اطمینان قلبی برسد از خداوند درخواست می کند که به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده می کند:

    و یاد آور هنگامی که ابراهیم گفت پروردگارا به من نشان بده که تو چگونه مردگان را زنده می کنی (خداوند) گفت آیا ایمان نیاورده ای؟ (ابراهیم) گفت ایمان آورده ام ولی می خواهم قلبم به اطمینان برسد. [5]

    در این عبارت مشاهده می شود که حضرت ابراهیم درخواست می کند که خداوند زنده کردن مردگان توسط خودش را به  او نشان دهد نه فقط زنده شدن مردگان را، به عبارت دیگر حضرت ابراهیم صرفا خواستار مشاهده زنده شدن مردگان در عالم محسوس که با چشم سر دیده می شود نبوده است بلکه می خواهد که خداوند به او نشان دهد که «او» چگونه مردگان را زنده می کند یعنی علاوه بر آن چه ظاهر قضیه است که تعدادی از موجودات زنده پس از مرگ مجددا زنده می شوند (و هر کس در آن جا حاضر بود این مقدار را می دید) ، می خواهد ببیند که قدرت خداوند چگونه به زنده شدن مردگان تعلق می گیرد یعنی آن جنبه غیر محسوس که ارتباط خداوند با زنده شدن مردگان است را می خواهد ببیند که خداوند این خواست را اجابت می کند و حضرت ابراهیم شاهد بعد غیر محسوس زنده شدن مردگان که تعلق قدرت خداوند به این زنده شدن است می شود و به همین دلیل به اطمینان قلبی می رسد. از این بعد معنوی عالم محسوس که با حس مشاهده نمی شود به ملکوت تعبیر می شود و حضرت ابراهیم موفق به مشاهده ملکوت آسمان ها و زمین شده است که در سوره انعام آیه 75 گزارش آن و نتیجه اش ارائه شده است:

    و بدین سان به ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را نشان می دهیم تا (به نتایج آن دست یابد و از جمله) به یقین برسد. و یقین آور بودن این مشاهده به دلیل حضوری بودن نوع شناخت آن است.[6]  



[1] منظور از اخلاق در اینجا اخلاق توحیدی است یعنی اخلاقی که باور به خدای واحد از پیش فرضهای آن است بنا بر این سیستمهای اخلاقی غیر توحیدی در این بحث ها مورد نظر نیست.

[2] منابعی برای مطالعه بیشتر در پایان جزوه معرفی شده است

[3]  منظور از قلب قوه ادراک علم حضوری انسان است که اگر به نحو صحیح پرورش یابد قادر به درک صفات و افعال الاهی خواهد بود.

[4]  مشاهدات یک عارف برای خود او یقین آور  است ولی وقتی برای دیگران نقل می شود دیگر علم حضوری نیست بلکه مفاهیمی است که طریق اثباتش دلایل عقلی و یا تطبیق با آیات و روایات معصومین است؛

البته این نکته هم گفتنی است که میان آن چه عارف مشاهده می کند و تفسیر و بیان آن چه مشاهده کرده است تفاوت است و ممکن است در تبیین آن چه مشاهده کرده است دقتهای لازم عقلی لحاظ نشود و یا تفسیری غیر دقیق از آن ارائه شود و لذا می توان فهمید که چرا گاهی اوقات بیانات عرفا با یکدیگر همسان نیست.

البته نکته دیگری که اهمیت دارد این است که اگر سالکی در طی سلوکش آداب بندگی را بطور کامل بجا نیاورده باشد ممکن است در مشاهداتش با دخل و تصرف نفس و یا شیطان مواجه شود که شاید دلیل برخی شطحیات متصوفه همین مورد باشد.

منظور از شطحیات برخی کلمات متصوفه است که با معیار دینی تطابق ندارد مانند «انا الحق» «سبحانی ما اعظم شانی» «لا اله الا انا فاعبدنی» که هیچکدام از این عبارات در خور بنده نیست و در شان خداوند است و لذا می بینیم که پیامبر و ائمه که در اوج عرفان و شهودند هرگز چنین کلماتی نگفتند و همواره خود را بنده خدا معرفی می کردند و از تقصیر در برابر خداوند توبه می کردند که با همه مجاهدات و بندگی شان نتوانسته اند حق بندگی را بطور کامل ادا کنند ؛  و امام خمینی دلیل این شطحیات را نقصان سلوک و سالک می داند

در این خصوص مقاله بسیار جالبی از استاد فاطمی نیا وجود دارد در سایت حوزه با آدرس 

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/130/3638/17013/

[5] «و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی» (بقره/260)

[6] «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» انعام / 75


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ