سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 21820
کل یادداشتها ها : 20
خبر مایه


1 2 >

غیبت و راز آن

از ویژگیهای امام دوازدهم عجل الله فرجه الشریف- که در روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام، مورد تاکید واقع شده غیبت آن حضرت است. و از جمله عبدالعظیم حسنی از امام محدتقی از پدرانش از امیر مومنان علیهم السلام نقل کرده است که فرمود: قائم ما غیبتی دراز مدت دارد و گویا شیعیان را می بینم که در زمان غیبت او همانند حیوان گرسنه ای که دنبال چراگاه می گردد در جستجوی اویند ولی او را نمی یابند. آگاه باشید که هر کس از ایشان که بر دینش ثابت بماند و در اثر طول غیبت امامش دچار قساوت قلب نگردد در روز قیامت با من در درجة من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامی که قائم ما قیام می کند بیعتی از هیچکس بر گردن او نخواهد بود (و هیچ حاکم ستمگری تسلطی بر او نخواهد داشت) و بدین منظور، مخفیانه متولد می شود و از چشم مردم غایب می گردد (منتخب الاثر/255)

و از امام سجاد از پدرش از امیر مومنان علیهم السلام روایت شده که فرمود: قائم ما دو غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است و تنها کسانی که یقین قوی ومعرفت صحیح داشته باشند بر امامت او ثابت می مانند (منتخب الاثر/251)

برای روشن شدن راز غیبت باید نظری به سرگذشت ائمه اطهار علیهم السلام بیفکنیم.

چنانکه می دانیم بعد از رسول خدا (ص) اکثریت مردم با ابوبکر و بعد با عمر و سپس با عثمان بیعت کردند و در اواخر حکومت وی که نابسامانیهای فراوانی در اثر تبعیضات ناروا پدید آمددست به شورش زده، او را به قتل رسانیدند و با امیر مؤمنان علی (ع) بیعت کردند.

آن حضرت که خلیفة منصوب از طرف خدا و رسول (ص) بود در طول حکومت خلفاء سه گانه برای رعایت مصالح جامعه نوبنیاد اسلامی دم فروبست و جز از سراتمام حجت سخنی نگفت و در عین حال، از هیچ اقدامی به نفع اسلام و مسلمین دریغ نورزید. اما دوران حکومت چند سالة خودش به جنگ با اصحاب جمل و معاویه و خوارج، سپری شد و سرانجام به دست یکی از خوارج به شهادت رسید.

امام حسن مجتبی (ع) نیز به دستور معاویه مسموم شد. و پس از مرگ معاویه فرزندش یزید که اعتنایی به ظواهر اسلام هم نداشت بر اریکة سلطنت اموی تکیه زد و بااین روند نزولی می رفت که نام و نشانی از اسلام باقی نماند، از اینروی امام حسین (ع) چاره ای جز قیام ندید و با شهادت مظلومانه‌اش مسلمانان را تا اندازه ای هوشیار و بیدار کرد و اسلام را از نابودی نجات داد. ولی شرایط اجتماعی برای تشکیل حکومت عدل اسلامی فراهم نگردید. و از این جهت سایر ائمه اطهار (ع) به تحکیم مبانی عقیدتی و نشر معارف و احکام اسلام و تربیت و تهذیب نفوس مستعد پرداختند و در حدودی که شرایط اجازه می داد مخفیانه مردم را به مبارزه با ظالمان و جباران دعوت می کردند و ایشان را به تحقیق حکومت الهی و جهانی امیدوار می ساختند و بالاخره یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.

به هر حال ائمه اطهار علیهم السلام در مدت دو قرن و نیم توانستند با تحمل مشکلات وفشارهای فوق العاده، حقایق اسلام را برای مردم بیان کنند بخشی را به صورت عمومی، و بخشی را به طور خصوصی برای شیعیان اصحاب خاص خودشان. و بدین ترتیب معارف اسلامی در ابعاد گوناگونش در جامعه انتشار یافت و بقاء شریعت محمدی تضمین شد. و ضمنا در گوشه وکنار کشورهای اسلامی گروههایی برای مبارزه با حاکمان ستمگر تشکیل گردید و دست کم توانستند تا حدودی جلو ستمها و خود سریهای جباران را بگیرند.

ولی آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بر می انگیخت وعدة ظهور حضرت مهدی (عج) بود که هستی آنان راتهدید می کرد. ازاین روی معاصرین امام حسن عسکری (ع) به شدت ایشان را تحت نظر قرار دادند که اگر فرزندی برای آن حضرت متولد شود او را به قتل برسانند وخود آن بزرگوار را در عنفوان جوانی به شهادت رساندند. ولی ارادة خدای متعال بر این قرار گرفته بود که حضرت مهدی (عج) متولد و برای نجات جامعة بشری ذخیره شوند و به همین جهت بود که در زمان حیات پدرشان جز افراد معدودی از خواص شیعه کسی آن حضرت را زیارت نمی کرد و بعد از وفات پدر بزرگوارشان تماس امام با مردم به وسیله چهار نفر که یکی پس ازدیگری به سمت نیابت خاص مفتخر می شدند برقرار می گردید و از آن پس برای مدت نامعلومی «غیبت کبری» واقع شد تا روزی که جامعة بشری امادة پذیرش حکومت الهی جهانی شود و به امر خدای متعال ظهور فرماید.

بنابراین راز اصلی غیبت آن حضرت این است که از شر جباران و ستمگران محفوظ بماند و در بعضی از روایات به حکمتهای دیگری نیز اشاره شد که از جملة‌آنها آزمایش مردم است که بعد از اتمام حجت چه اندازه پایدار و استوار می مانند.

البته در زمان غیبت هم مردم به کلی از فیوضات آن حضرت بی بهره نیستند و به تعبیری که در روایات آمده همانند خورشیدی که پشت ابر باشد کمابیش از نور او استفاده می‌کنند چنانکه افراد بیشماری هر چند به صورت ناشناس- به زیارت ایشان مشرف شده و برای رفع گرفتاریهای مادی و معنوی از آن بزگوار بهره مند شده اند واساسا حیات آن حضرت عامل مهمی برای دلگرمی و امیدواری مردم است تا خود را اصلاح و آمادة ظهور کنند.

 


  

ی از طرق شیعه و سنی از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که در بعضی از آنها فقط به تعداد آن بزرگواران اشاره شده و در بعضی اضافه شده که همگی ایشان از قریش هستندو در بعضی دیگر عدد ایشان را عدد نقباء بنی اسرائیل شمرده و در بعضی دیگر آمده است که نه نفر ایشان از فرزندان امام حسین (ع) هستند وبالاخره در بعضی از روایات اهل سنت و روایات متواتر از طرق شیعه اسماء یکایک ایشان بیان شده است. و نیز روایات زیادی از طرق شیعه دربارة امامت هر یک از ائمه اطهار علیهم الصلوه والسلام- نقل شده که در این مختصر، مجال ذکر نمونه ای از آنها هم نیست (غایه المرام، اثبات الهداه و بحارالانوار). از اینروی آخرین بحث از بخش امامت را به بحث دربار‌ة امام دوازدهم حضرت صاحب الزمان – عجل الله تعالی فرجه الشریف- اختصاص می دهیم و برای رعایت اختصار تنها به ذکر مهمترین نکات می پردازیم.

حکومت الهی جهانی

دانستیم که هدف اصلی و اولی از بعثت انبیاء کامل کردن شرایط برای رشد و تکامل آزادانه و آگاهانة انسانها بوده که به وسیلة قراردادن وحی الهی در دسترس مردم، تحقق یافته است. همچنین اهداف دیگری نیز منظور بوده که از جمله می توان کمک به رشد عقلانی و تربیت روحی و معنوی افراد مستعد را به شمار آورد. و در نهایت انبیاء عظام-علیهم الصلوه و السلام- درصدد تشکیل جامعة ایده ال براساس خداپرستی وارزشهای الهی و گسترش عدل وداد در سراسر زمین بوده اند وهر کدام در حد امکان قدمی در این راه برداشته اند و بعضی از ایشان توانسته اند در محدودة جغرافیایی و زمانی خاص، حکومت الهی را برقرار سازند. ولی برای هیچکدام از ایشان شرایط تشکیل حکومت جهانی فراهم نشده است.

البته فراهم نشدن چنین شرایطی به معنای نارسایی تعالیم و برنامه‌های انبیاء یا نقص مدیریت و رهبری ایشان نیست و نیز به معنای تحقق نیافتن هدف الهی از بعثت ایشان نمی باشد زیرا همچنانکه اشاره شد هدف الهی فراهم شدن زمینه و شرایط برای سیر و حرکت اختیاری انسانهاست «لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل» (تا اینکه مردم پس از انبیاء برخداوند حجتی نداشته باشند) (نساء/165)

نه الزام و اجبار مردم بر پذیرفتن دین حق و پیروی از رهبران الهی؛ و این هدف تحقق یافته است. در عین حال، خدای متعال در کتابهای آسمانیش وعدة تحقق حکومت الهی را در پهنة زمین داده است که می توان آن را نوعی پیشگویی نسبت به فراهم شدن زمینة پذیرش دین حق در سطح وسیعی از جامعه انسانی به حساب آورد که با استفاده از افراد و گروههای بسیار ممتاز و از مددهای غیبی الهی موانع تشکیل حکومت جهانی از سر راه برداشته شده عدل وداد بر توده‌های ستمدیدة مردم که از بیداد ستمگران به ستوه آمده و از همه مکتبها ناامید نشده اند گسترش خواهد یافت. و می توان آن را تحقق هدف نهایی از بعثت پیامبر خاتم (ص) و دین جهانی و جاودانی او به حساب آورد زیرا دربارة‌وی فرموده است: «لیظهره علی الدین کله» (توبه/37)

و با توجه به اینکه امامت، متمم نبوت و تحقق بخش حکمت خاتمیت است می توان نتیجه گرفت که این هدف به وسیلة آخرین امام تحقق خواهد یافت واین همان مطلبی است که در روایات متواتری که دربارة‌ حضرت مهدی – ارواحنا فداه- وارد شده مورد تاکید قرار گرفته است.

در اینجا نخست به چند آیه از قرآن کریم که متضمن بشارت به تحقق چنین حکومتی است اشاره می کنیم و سپس به ذکر نمونه ای از روایات مربوط به این مبحث می‌پردازیم.

وعدة ‌الهی

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: در تورات و زبور نوشته ایم که صالحان، وارث زمین خواهند بود: «ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء/105) و در آیة دیگری نظیر این مضمون ا زحضرت موسی (ع) نقل شده است (اعراف/ 128) و بی شک این وعده روزی تحقق خواهد یافت.

و در جای دیگر بعد از اشاره به داستان فرعون که مردم را به استضعاف کشانده بود می فرماید: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض »

هر چند در مورد بنی اسرائیل به قدرت رسیدن آنان بعداز رهایی از چنگال فرعونیان است ولی تعبیر «و نرید…» اشاره به یک ارادة مستمر الهی دارد و از اینروی در بسیاری از روایات، بر ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تطبیق شده است. (بحار، ج 51، ص 54 و 63 و64)

همچنین در جای دیگری خطاب به مسلمانان می فرماید: کسانی از شما که ایمان واقعی واعمال شایسته داشته باشند به خلافت خواهند رسید «وعدالله الذین امنوامنکم وعملواالصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذین ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون» (نور/55) ودر روایات آمده است که مصداق کامل این وعده، در زمان ظهور ولی عصر، عجل الله فرجه الشریف- تحقق خواهد یافت.

نمونه ای از روایات

روایاتی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم (ص) دربارة‌حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف نقل کرده‌اند فوق حد تواتر است و تنها روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند به تصدیق عده ای از علماء خودشان به حد تواتر می رسد. و گروهی ازعلماء ایشان اعتقاد به آن حضرت را مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی دانسته اند (شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 535) و عده ای از علماء اهل سنت کتابهایی دربارة آن حضرت و علائم ظهورشان نوشته اند (مانند کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» تالیف حافظ محمدبن یوسف گنجی شافعی که در قرن هفتم می زیسته و کتاب البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» تالیف متقی هندی که در قرن دهم می زیسته است.) اینک نمونه ای از روایات اهل سنت:

از جمله چندین روایت از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که فرمود: اگر یک روز از عمر جهان بیشتر نمانده باشد خدای متعال آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت من و همنام من به حکومت برسد (صحیح ترمندی، ج2، ص 46 صحیح ابوداود: ج2، ص 207، مسند احمدبن حنبل، ج 1 ص 378) و از ام سلمه روایت کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود: مهدی از عترت من واز فرزندان فاطمه است (العاف اراغبین/ص134، نقل از صحیح مسلم، و ابوداود و سنائی و ابن ماجه و بیهقی)

و از ابن عباس نقل کرده اند که رسول خدا فرمود:همانا علی، امام امت بعداز من است واز فرزندان او قائم منتظر می باشد و هنگامی که ظهور کند زمین را پر از عدل و داد می‌سازد چنانکه پر از ظلم وجور شده است (ینابیع الموده، ص 494)

 


  

و یا افراد صاحب نظر خارج از صلاحیت خود مطلبی را بیان می کنند؛ اگر کسانی که چیزی را نمی دانند با شجاعت بگویند «نمی دانم» پرسشگر در یافتن پاسخ سوال خود سراغ فرد دیگری می رود تا به پاسخ پرسش خود برسد و اگر همة کسانی که پاسخ را نمی دانند شجاعت گفتن «نمی دانم» را داشته باشند فرد پرسشگر را دچار جهل مرکب نمی کنند و او حداقل می داند که نمی داند و منتظر می ماند تا زمانی به پاسخ پرسش خود برسد؛ در حالی که پاسخ غلط احتمالا او را دچار این توهم می کند که می داند و این جهل مرکب است که از جهل ساده به مراتب بدتر است.

بنابراین بسیار شایسته است که دانشجو از همان دوران جوانی با شجاعت پاسخ «نمی دانم» را در جایی که مطلبی را نمی داند به زبان بیاورد تا هم تحسین دیگران بر این شجاعت برانگیزد و هم تمرینی باشد برای گفتن این کلمه در مراحل بعدی زندگی، و هم پرسشگر را دچار مشکل نکند. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که «حق خداوند بر خلقش این است که آنچه را می دانند بگویند و از آنچه نمی دانند خودداری کنند که اگر اینگونه عمل کنند به خدا سوگند که حق او را ادا کرده اند». (بحارالانوار، ج2، ص 118)

7. حفظ جایگاه استاد: اگر متعلم نسبت به استاد متواضعانه و در کمال ادب و احترام برخورد کند موجب می شود تا استاد با انگیزة بیشتر به تعلیم دانشجو بپردازد و در رشد و پرورش و راهنمایی او مضایقه ای نداشته باشد چنانکه نقل شده است «برکت علم در بزرگداشت استاد است».

در باب احترام به استاد روایات مختلفی با مضامین متنوع نقل شده است و احترام به عالم مساوی احترام به رسول خدا و آن هم مساوی احترام به خدا و عامل ورود به بهشت دانسته شده است. اما در عین تاکید بر لزوم تواضع و احترام به استاد لازم است این مطلب هم تذکر داده شود که احترام به استاد منافاتی با نقد نظر و دیدگاه او ندارد. احترام به استاد مستلزم پذیرش بی چون و چرای همة دیدگاههای او نیست بلکه یک متعلم با بصیرت، ضمن احترام به استاد، پرسشهای خود را در کمال ادب و احترام مطرح می کند و اشکالی را که به سخن استاد وارد می داند با استدلال و بیان خوب مطرح می کند و خواهان راهنمایی استاد در باب نظر خود می شود.

پژوهش

میان دانش اندوزی (تعلم) و پژوهش (تحقیق) تفاوتی وجود دارد؛ دانش اندوزی یا تعلم به معنای فراگیری گزاره هایی دربارة واقعیتهای مختلف (دینی ، طبیعی و انسانی) است در حالی که پژوهش یا تحقیق، بررسی صحت گزاره ها است.

هنگامی که دانش آموزی در کلاس درس از معلم خود فرامی گیرد که آب در صد درجة سانتیگراد به جوش می آید او به دانش اندوزی اشتغال دارد، اما هنگامی که حرارت آبی را که روی شعلة آتش قرار داده اند اندازه گیری می کند تا معلوم کند که آیا در صد درجة سانتیگراد به جوش می آید یا خیر (یعنی آیا آنچه که دیگران گفته اند صحیح است یا خیر) او در حال پژوهش است.


  

4. خوب گوش دادن و یادداشت کردن مطالب: در اغلب موارد ، یک معلم و استاد برای بیان مطالب مهم یک درس، از مقدمات ، مثالها و توضیحات مختلفی استفاده می کند تا بتواند مطالب اساسی و مهم یک درس را به خوبی به ذهن دانش آموز یا دانشجو منتقل کند که ممکن است این مقدمات، توضیحات و مثالها حتی تا 80 یا 90 درصد مطالب را به خود اختصاص دهد، متعلم هوشمند کسی است که به خوبی به سخنان استاد گوش می کند و مطالب مهم و اساسی را (که سایر مطالب برای توضیح بیشتر آنها است) یادداشت می کند، دانشجویی که این نکات مهم را یادداشت کرده ، نسبت به کسی که مطلبی را یادداشت نکرده است از چند جهت امتیاز دارد:

ا. او به خوبی به سخنان استاد توجه می کند (چرا که به دنبال تشخیص مطالب مهم از مطالب فرعی تر است).

2. مطالب مهم را مورد توجه بیشتر قرار می دهد چرا که می خواهد آن را یادداشت کند.

3. آنچه را که از طریق شنیدن دریافت کرده، مجددا در ذهن خود مورد توجه قرار می دهد تا بتواند آن را یادداشت کند.

4. با یادداشت کردن، مطلب مهم علمی را با زبان و اصطلاحات مانوس خود ثبت کرده است و با مطالعه آنها به سرعت به مفاهیم مطرح شده می رسد، ضمن اینکه آن یادداشت امکان دسترسی به مطالب مطرح شده را برایش فراهم می کند.

علی علیه السلام می فرماید: «زمانی که نزد دانشمندی نشستی بر شنیدن نسبت به گفتن حریص تر باش و خوب گوش دادن را بیاموز همان گونه که خوب گفتن را می آموزی و سخن هیچکس را قطع نکن»

در روایت دیگری نیز نقل شده است که «علم را با نوشتن به بند بکشید (آن را برای خود حفظ کنید)»

5. پرسشگری: در فراگیری هر علمی یک سطح ایدئال وجود دارد و آن هم رسیدن به تسلط در آن علم است و یکی از نشانه های تسلط در آن علم این است که فرد بتواند آن مطالب را برای دیگری بیان کند، روشن است که رسیدن به سطح تسلط به تدریج به دست می آید و متعلم در هر مرحله بخشی از آن علم را فرا می گیرد و بخشهایی برای او همچنان مجهول است؛ متعلم از طریق پرسش راهی به سوی رسیدن به سطح بالاتری از علم را به روی خود می گشاید؛ این پرسش ممکن است به استاد عرضه شود و پاسخ آن از استاد گرفته شود و ممکن است پرسش به منابع معتبر آن علم، اعم از نوشتاری و الکترونیکی و ... عرضه شده، پاسخ آن از منابع مذکور دریافت شود.

پرسشگری نشانة حیات بالندة یک دانشجو در مسیر رشد علمی است و اگر دانشجویی پرسشگر نباشد رشد علمی او با کندی مواجه خواهد شد.

اهمیت پرسشگری متناسب با اهمیت علم تفاوت پیدا می کند در مواردی ، عدم پرسشگری موجب هلاکت انسان می شود و آن دربارة مسائل بسیار مهم و حیاتی است چه حیات دنیوی مد نظر باشد چه حیات اخروی ؛ لذا در روایتی از امام معصوم نقل شده است که «دلیل هلاکت مردم این است که نمی پرسند».

نکته: روشن است که پرسیدن در جایی ارزشمند است که برای دانستن باشد اما اگر به قصد مچ گیری یا به زحمت انداختن دیگری و یا اظهار فضل انجام گیرد، نه تنها ارزشی ندارد بلکه از نظر اخلاقی ناپسند و موجب پسرفت اخلاقی می شود؛ در روایتی از امیرالمومنین نقل شده که فرموده اند: «برای فهم مطلب سوال کن و نه برای آزردن، چرا که آنکه نمی داند و در راه فراگیری است همانند دانشمند است و آن که می داند و بی انصافی می کند همانند نادان است» نهج البلاغه، حکمت 320

6. شجاعت در گفتن «نمی دانم»: یکی از عواملی که مانع گسترش علم می شود این است که افراد غیرصاحب نظر اظهار نظر علمی می کنند

 


  

ج- حکم ریاست جمهوری مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای (مدظله العالی)   (17/7/1360)

«اینجانب به پیروی از ملت عظیم الشان و با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجه الاسلام آقای سید علی خامنه ا ی ایده الله تعالی، رای ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم» (همان/ج15/ص179)

دومین دورة‌ریاست جمهوری مقام معظم رهبری (مدظله العالی) (13/6/1364)

«اینک به پیروی از آرای محترم ملت عظیم الشان… آرای ملت را پس از پایان دورة‌کنونی تنفیذ وایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می نمایم».

3.فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی امام راحل (ره) (17/11/1366)

در حالی که وجود چنین مجمعی یا اختیار تشکیل آن در قانون اساسی و در ضمن اختیارات رهبر تاقبل از بازنگری سال 1368 پیش بینی نشده بود ولی امام (ره) چنین فرمانی صادر فرمودند و این امر به نوبه خود جلوه ای دیگر از اعمال «ولایت مطلقه» می‌باشد.

نکات جالب توجهی که در این فرمان و موارد مشابه (مانند مورد قبلی) به چشم می‌خورد آن است که: امور مندرجه در اصل یکصدو دهم قانون اساسی که وظایف و اختیارات رهبر را تبیین می کند در واقع «احصائی» نبوده و «تمثیلی» می باشند، به عبارت دیگر مادام که شرایط کشور حالت عادی دارد (ودر حقیقت شان قانون هم در همه جا ذکر موارد مربوط به وضعیت عادی است) در همین چهارچوب بیان شده در قانون اساسی عمل می‌شود: اما اگر حالتی فوق العاده و پیش بینی نشده در وضعیت کشور یا مدیریت آن پیش آید رهبر به مقتضای ولایت مطلقه الهی که از طرف شارع مقدس به او عنایت شده است می تواند در جهت رفع بحرانها و تامین مصالح جامعه اقدام و دخالت نماید.

منظور از اینکه ولی فقیه می تواند احکام فرعی اسلام را تغییر دهد یا آنها را تعطیل کند، چیست؟

می دانیم که از دیدگاه عقیدتی ما قانونگذار خدای متعال است و در عرض او هیچ کس حق قانونگذاری ندارد. پس چگونه می توان تغییر یا تعطیل احکام فرعی را به دست ولی فقیه توجیه کرد؟

باید گفت مقصود از تغییر یا تعطیل احکام فرعی به دست ولی فقیه این نیست که حاکم شرعی درمقابل قانون الهی، قانون جدیدی وضع کند یا قانون ثابتی را نادیده بگیرد و آن را تعطیل نماید، بلکه منظور این است که ولی فقیه حق دارد با توجه به اوضاع و احوال اجتماعی و رعایت مصالح اسلام،یک حکم شرعی را جایگزین حکم دیگر کند.

 

شان ولی فقیه در نظام اسلامی

توضیح اینکه ولی فقیه کسی است که اولا فقیه کاملی است یعنی به تمام احکام وارزشهای دینی آگاهی کامل دارد و به مبانی ومعیارهای شرعی کاملا آگاه است. ثانیا مصالح جامعه اسلامی را در اوضاع و احوال متغیر زمان بخوبی تشخیص می دهد و می داند در هر زمان مصلحت اسلام و مسلمانان چیست. با توجه به این امور است که ولی فقیه بر اساس آگاهی از مبانی اسلام تشخیص می دهد شارع مقدس در این اوضاع به اجرای حکم نخست راضی نیست، بلکه حکم دیگری را می طلبد و در واقع حکم اهم را بر حکم مهم مقدم می دارد. کشف حکم جدید کار ولی فقیه است نه شخص دیگر. پس او با کنارگذاشتن حکم شرعی قبلی و اجرای حکم جدید از دستور شارع تخلف نکرده است. بلکه یک حکم شرعی را به سبب رعایت مصالحی، بر حکم شرعی دیگر مقدم داشته است و این امری جدید نیست. مواردی وجود دارد که فقها گفته اند باید حکمی را بر حکم دیگر مقدم داشت. برای نمونه یکی ازاحکام اسلام حرمت نگاه به بدن زن نامحرم است ولی در صورتی که مراجعه به پزشک مرد برای زن متعین باشد پزشک می تواند موضع درد را معاینه کند و حتی در صورتی که معاینه بستگی به تماس دست داشته باشد نیز بی اشکال است. در اینجامیان حرمت نگاه به بدن زن نامحرم ووجوب حفظ جان مسلمان تزاحم است. فقها در چنین شرایطی حکم وجوب حفظ جان مسلمان را بر حرمت نگاه به بدن وی مقدم می دارند. ملاک تقدم این است که فقیه یقین دارد. در چنین مواردی ارادة تشریعی خدا به نجات جان مسلمان تعلق گرفته است یعنی در موارد تزاحم بین دو تکلیف که هر دو در زمان واحدی قابل انجام نیست، فقیه معین می کند وظیفه، نجات جان مسلمان است نه اجتناب از نگاه مردم.

در مسئله مورد نظر ما نیز وقتی فقیه حاکم حکمی را کنار می گذارد و حکم دیگری را جایگزین آن می کند، تحلیل این کار این است که ولی فقیه بر اساس ادله عقلی یا نقلی خاصی ارادةتشریعی خدای متعال را کشف کرده و می داند که اراده تشریعی به چه چیزی تعلق گرفته است.

جایگاه مجلس خبرگان چیست؟ و وظایف آن کدام است؟

پس از پذیرش اصل «ولایت فقیه» باید چگونگی تعیین رهبر و ولی فقیه را مشخص کرد. در اینجا وجود خبرگان رهبرشناس تحت عنوان مجلس خبرگان ضرورت پیدا می کند.

روشن است که در نظام حکومتی اسلام، مقام رهبری از اهمیت ویژه ای برخوردار است، به گونه ای که اگر ولی فقیه در راس حکومت اسلامی حضور نداشته باشد صبغه اسلامی بودن حکومت از بین می رود. پس خبرگان که با تصمیم خود و تعیین رهبر مانع از خلا رهبری می گردند جایگاه والایی پیدا می کنند.

توجه به اوضاع و احوال کشور اسلامی بعد از رحلت حضرت امام (ره) و تعیین رهبری آیه الله خامنه‌ای در کمتر ازبیست و چهار ساعت گواه صادقی بر اهمیت و جایگاه خاص مجلس خبرگان در نظام اسلامی است.

وظایف مجلس خبرگان

وظیفة اصلی خبرگان تعیین رهبر یا عزل وی است. یعنی اگر رهبری به دلیل کهولت سن یا حوادث دیگر نتواند وظایف خود را بخوبی انجام دهد، یا به فراموشی مبتلا شود یا اینکه صلاحیت اخلاقی خود را از دست بدهد، در این صورت خبرگان باید او را عزل کنند. البته اگر رهبر عدالت و تقوا یا سایر شرایط خود را از دست بدهد، خود به خود عزل می‌شود، اما تشخیص این مورد و اعلام آن به وسیلة خبرگان است که مقام رسمی می‌باشد.

دیگر وظیفه خبرگان نظارت بر کارهای رهبر است تا کار وی به عزل وی کشیده نشود. مجلس خبرگان با تعیین‌«هیئت تحقیق» کار کنترل و نظارت را انجام می‌دهد. حتی گاه ممکن است جریانی، تدریجا‌واقع شود، ازاین رو می توان از نقطه ای شروع کرد که احتمال وقوع خطا در آن هست، و می توان راه خطار را بست. بنابراین هیئت تحقیق بر اساس قاعدة «هر چه بعد از وقوع رفعش واجب است، قبل از وقوع دفعش واجب است» از بروز اختلال در فعالیتهای رهبری جلوگیری می کند.

وظیفه دیگر مجلس خبرگان آن است که باتشکیل کمیسیونی به مطالعه دقیق و جدی افرادی که می توانند ولایت مسلمین را به عهده بگیرند می پردازد تا همیشه افرادی را که شرایط تصدی ولایت را دارند شناسایی شده باشند و در صورتی که رهبر از دنیا رفت و یا به خاطر فقدان شرایط از مقام خود برکنار شد سریعا از بین آن افراد شناسایی شده اصلح را برای رهبری معرفی کنند.

با توجه به اینکه تعیین ولی فقیه از سوی خبرگان انجام می گیرد آیا آنها وکیل مردم می‌باشند؟

طبق نظریه «انتصاب ولی فقیه از سوی معصومین» وکالتی در کار نیست، و خبرگان برای اینکه اختلافی پیش نیاید انتخاب می شوند مثل اینکه کسانی می خواهند ملکی را معامله کنند. ابتدا باید بر کارشناسها توافق کنند. چون ممکن است دهها کارشناس وجود داشته باشند،‌اما طرفین باید بردو کارشناس توافق کنند. این توافق بر کارشناسان در واقع همان رای به خبرگان است یعنی ما به آنها رای می دهیم تا‌آنان به کاندیدای اصلح شهادت بدهند. پس مردم کسانی را که صلاحیت شهادت دارند انتخاب می کنند تا در شاهدان اختلافی پیش نیاید.

 

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ